بسم الله الرّحمن الرّحیم
«يَاأيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِى يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَآءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْأَخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَىْءٍ مِمَّا كَسَبُواْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَفِرِينَ»
ای کسانی که ایمان آورده اید، صدقات خود را با منّت و آزار، باطل نسازید؛ این کار، همانند کسى است که مال خود را به صورت ریا و براى نشان دادن به مردم، انفاق مى کند و به خدا و روز واپسین، ایمان نمى آورد؛ عمل او هم چون قطعه سنگى است که بر آن، کمی خاک باشد و بذر هایى در آن افشانده شود و رگباری بر آن ببارد و همۀ خاک ها و بذرها را بشوید و آن را صاف و خالی از خاک و بذر کند. آن ها از کارى که انجام داده اند، چیزى بدست نمى آورند و خداوند، گروه کافران را هدایت نمى کند.
سورۀ بقره - آیۀ264
نکاتی اجمالی در مورد آیه:
مثالی جالب در مورد انگیزه های بخشش و انفاق
خداوند براى انفاق هاى آمیخته با منت، آزار، ریاکارى، خودنمائى و هم چنین انفاق هائى که از ریشۀ اخلاص، عواطف دینى و انسانى سرچشمه گرفته، بیان مى کند.
چه تعبیر لطیف، رسا و گویائى! قطعه سنگ محکمى را در نظر بگیرید که قشر رقیقى از خاک، روى آن را پوشانده باشد و بذرهاى مستعدى نیز در آن خاک افشانده شود و در معرض هواى آزاد و تابش آفتاب قرار گیرد؛ سپس بارانِ دانه درشت پر برکتى بر آن ببارد. با این که تمام وسایل رشد گیاه در این جا فراهم است، ولى به خاطر یک کمبود، همه چیز از بین مى رود، زیرا این باران، آن قشر نازک را همراه بذرها مى شوید و پراکنده مى سازد و سنگ سخت غیر قابل نفوذ را که هیچ گیاهى بر آن نمى روید، به وسیله این بارش، آشکار مى سازد، چرا که بذرها در محل نامناسبى افشانده شده بود. ظاهرى آراسته، اما درونى خشن و غیر قابل نفوذ داشت، و تنها قشر نازکى از خاک روى آن را گرفته بود، در حالى که پرورش گیاه و درخت، نیاز به خاک عمیقى دارد که براى پذیرش ریشه ها و ذخیره آب و تغذیه گیاه آماده باشد.
این گونه است اعمال ریاکارانه و انفاق هاى آمیخته با منت و آزار، که از دل هاى سخت و قساوت مند سرچشمه مى گیرد، صاحبانش هیچ بهره اى از آن نمى برند و تمام زحماتشان بر باد مى رود.
این آیه نیز تشبیهى را با خود دارد و نمایان گر باطن اشخاصى است كه به قصد ریا و تظاهر انفاق مىكنند. ظاهر عمل اینان هم چون خاك، نرم ولى باطن آن چون سنگ، سفت است كه قابلیّت نفوذ ندارد. به خاطر سفتى و سختى دل هاى سنگینشان، از انفاق خود بهرهاى نمى برند.
پیام های آیه:
منّت گذارى و آزار فقیر، پاداش انفاق و صدقات را از بین مى برد. «لا تبطلوا»
ریا، نشانه عدم ایمان واقعى به پروردگار وقیامت است. «ینفق ماله رئاء النّاس و لایؤمن باللّه»
انفاق مهم نیست، انگیزه و روحیه انفاق كننده مهم است. «رئاء الناس»
اعمال شخص منّت گذار، ریاكار وكافر، تباه است. كلمه «فمثله» قابل تطبیق با هر سه گروه است.
ریاكار نه تنها از پاداش آخرت محروم است، بلكه رشد روحى را نیز كسب نكرده است. «لا یقدرون على شیىء»
منّت گذار وریاكار، در مدار كفر ومورد تهدید قرار مى گیرد. «لایهدى القوم الكافرین»
طبیعت زمستانی روستای جغری
مشهد
اجرای برنامه در اسفند1395
روستای جُغری در فاصلۀ35 کیلومتری شمال مشهد و در دامنۀ جنوبی رشته کوه هزار مسجد واقع شده است. بیشترین فعالیت در این روستای نسبتاً پر جمعیت، دامداری است. به گفتۀ اهالی روستا، خشکسالی های پی در پی سبب شده است که باغات منطقه، یک به یک خشک شوند و حالا تنها این دامداری است که به کار آن ها می آید. البته اخیراً در اطراف روستا، یک سد خاکی کوچک زده اند که آب گیری آن اندک است و بیشتر مورد استفادۀ دام ها قرار می گیرد.
در اوایل اسفند ماه که برف سنگینی در مشهد و حومه آمد، من به همراه دوستم تصمیم گرفتیم که برای عکاسی از مناظر زمستانی این روستا، سفری یک روزه به آن جا داشته باشیم. با کوله و تجهیزات زمستانی، از قبیل کفش کوه، گتر، کاپشن پلار و...شروع به چرخیدن و عکاسی در اطراف روستا شدیم. در طی روز، دمای هوا از 4- بالاتر نیامد، اما به لطف تابش آفتاب، خیلی سرما نخوردیم. خوش بختانه عکس های جالبی از منطقه و بافت روستای جغری گرفته شد که آن ها را به اهالی مهربان روستا تقدیم می کنم.
بچه هایی که نشاط مضاعفی از برف بازی گرفته اند.
موقعیت روستای جُغری بر روی نقشه
منظرۀ سفیدپوش روستای جُغری
پس از عکاسی از باغات، قدم به تپۀ مجاور روستا می گذاریم تا از چشم انداز بهتری از روستا عکاسی کنیم.
پس از اتمام عکاسی از روستا، از تپه پایین می آییم و مسیر ماشین را در پیش می گیریم.
لطفاً برای مشاهدۀ سایر سفرنامه های من در خراسان رضوی، اینجا را کلیک نمایید.
لطفاً برای مشاهدۀ سایر سفرنامه های من در ایران، اینجا را کلیک نمایید.
لطفاً برای مشاهدۀ سایر سفرنامه های من در مشهد، اینجا را کلیک نمایید.
و اما در پایان...
"سعدی" در یکی از اندرزهای خود می گوید:
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم دیبا نتوان بافت از این پَشم که رِشتیم
بر لوح معاصی خط عذری نکشیدیم پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم
پیری و جوانی چو شب و روز برآمد ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
ما را عجب ار پشت و پناهی بُوَد آن روز کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم
گر خواجه شفاعت نکند روز قیامت شاید که ز مَشّاطه نرنجیم، که زشتیم
فرازی از دعای جوشَن کبیر که در آن، خداوند را معرّفی و توصیف می نماید: (کتاب مفاتیحُ الجِنان)
«یا مَن خَلَقَ المَوتَ وَ الحَیاة»: ای خدایی که مرگ و زندگی را آفریدی.
«یا مَن یَسمَعُ أنینَ الواهِنین»: ای خدایی که نالۀ مستمندان را می شنوی.
فرازی از کتاب صَحیفۀ سجّادیّه که مناجات امام سجّاد(علیه السّلام) با خداوند می باشد:
«ألّلهُمَّ إختِم بِعَفوِکَ أجَلی، وَ حَقِّق فی رَجاءِ رَحمَتِکَ أمَلی، وَ سَهِّل إلَی بُلوغِ رِضاکَ سُبُلی، وَ حَسِّن فی جَمیعِ أحوالی عَمَلی»
ای خدای من، پایان عمر من، با آمرزش گناهانم همراه باشد، و آرزوی بخشیده شدنم محقّق و عملی شود، و این که راه و طریق من، مُنجَر به خشنودی تو گردد، و کاری کن که کردار من، همیشه و در همه حال، نیکو باشد.
«به امید ظهور یگانه مُنجی عالَم»
امین حضرت یکتا چرا نمی آیی چراغ دیدۀ زهرا چرا نمی آیی؟
پیامبر است که با گریه هر سحر گوید ألا سلالۀ طاها چرا نمی آیی؟
علی به ناله صدا می زند بیا مهدی صفای خانۀ مولا چرا نمی آی؟
حسن هنوز هم از کوچه ای تو را خواند غریب کوچۀ غم ها چرا نمی آیی؟
حسین، منتظرِ مُنتقم به گودال است امید زینب کبری چرا نمی آیی؟
تو ریسمان اسارت ز دست عمه بگیر أمیر قافله جانا، چرا نمی آیی؟
به آن یتیم که اشکش ز ترس، بند آمد پناه هر دل تنها، چرا نمی آیی؟
به خون دیدۀ عطشان کربلا برگرد دوای غصۀ سقا، چرا نمی آیی؟