بسم الله الرّحمن الرّحیم
«يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَئوفٌ بِالْعِبَادِ.»
به یاد روزی باش که هرکس تمام کارهای خوب و بدی را که کرده است، جلوی چشمش می بیند و آرزو می کند که بین او و کارهای بدش فاصله ای دور و دراز باشد؛ بله، خدا شما را از عذابش می ترساند، چون خدا دلسوز بندگانش است.
سورۀ آل عمران - آیۀ 30
نکاتی اجمالی در مورد آیه:
حضور اعمال انسان ها در قیامت:
این آیه از حضور اعمال نیک و بد در قیامت پرده بر مى دارد و می فرماید: «به یاد آورید، روزى را که هرکس هر کار نیک و یا بدی را انجام داده باشد، حاضر مى بیند.»
آرى، گناهکاران و نیکوکاران همگى، اعمال خود را در آن روز، حاضر مى بینند، با این تفاوت که نیکوکاران، از مشاهدۀ اعمال خویش، خوشحال و مسرور مى شوند، و بدکاران از مشاهدۀ اعمال خود، چنان در وحشت فرو مى روند که آرزو مى کنند از آن اعمال بد، فاصله بگیرند و دور شوند، به طوری که دیگر احساس نکنند که آن اعمال زشت و سیاه، از برای آن ها می باشد. مثل دانش آموزی که در انتهای سال تحصیلی، کارنامۀ رفوزه شده اش را به دست او می دهند و او سعی می کند با پاره کردن و یا گم و گور کردن آن کارنامه، خودش را از بازخواست ها و تحقیرشدن ها خَلاص کند.
خدا در پایان آیه، باز براى تأکید بیشتر مى فرماید: «خداوند شما را از نافرمانی خویش، بر حذر مى دارد و در عین حال خدا نسبت به همه بندگان مهربان است.»
در واقع، این جمله معجونى است از بیم و امید. از یک سو، اعلام خطر مى کند و هشدار مى دهد، و از سوى دیگر، بندگان را به لطفش امیدوار مى سازد تا تعادلى میان خوف و رجا که عامل مهم تربیت انسان است برقرار شود. این جملۀ خدا در پایان آیه، به مانند این است که پدری به فرزندش بگوید: من تو را از این کار خطرناک، بَر حَذر مى دارم و من نسبت به تو مهربانم که اعلام خطر مى کنم.
پیام های آیه:
اعمال انسان محو نمى شود و در قیامت در برابر او حاضر مى گردد. «محضرا»
اعتقاد به حاضر شدن اعمال در قیامت، مانع گناه کردن می شود. «محضرا»
گنهكاران، در قیامت از اعمال خود شرمنده اند، امّا چه سود؟ «تودّ لو انّ بینها»
بسیارى از اعمالى كه در دنیا مورد علاقۀ انسان است، در قیامت مورد تنفّر او قرار خواهد گرفت. «تودّ لو انّ بینها و بینه أمداً بعیداً»
در روز قیامت، پشیمانى سودى ندارد و آرزوها نشدنى است. كلمۀ (لَو)، در مورد آرزوهاى نشدنى بكار مى رود. «لو انّ بینها و بینه أمداً بعیداً»
خدا پروایى، مانع گناه است. «یحذّركم اللّه»
سرچشمه و علت هشدارهاى الهى، محبّت و رأفت اوست. «یحذّركم اللّه نفسه واللّه رؤف بالعباد»
بیم و امید در كنار هم، نقش تربیتى دارند. امید به تنهایى، سبب غرور، و بیم به تنهایى، سبب یأس مىشود. «یحذّركم اللّه نفسه... واللّه رؤف بالعباد»
لطف و رأفت خداوند، شامل حال همۀ بندگان است. «رؤف بالعباد»
پیمایش دره بردو
روستای بردو - تربت جام - خراسان رضوی
زمان اجرای برنامه: اردیبهشت1395
این برنامه: ماجراجویی و اکتشافی - اکسپدیشن دره نوردی
طبیعت گمنام تربت جام، حرف های بسیار زیادی برای گفتن دارد، اما طبیعت گردان و کوهنوردان، اقبال چندان زیادی به رفتن آن جا نشان نمی دهند. در این منطقه، مناظر شگرفی به چشم می خورد که از زیبایی، تنه به تنۀ طبیعت هزار مسجد می زند. قله های بلند، دره های عمیق، آبشارهای با طراوت و جنگل ارس، از ویژگی های طبیعت تربت جام است که شباهت بسیار زیادی به طبیعت هزار مسجد دارد.
یکی از این مناطق دیدنی تربت جام، دره روستای بردو می باشد. روستای بردو، هرچند به فریمان، نزدیک تر است، اما از توابع شهرستان تربت جام، به حساب می آید. این روستا، در 47کیلومتری شرق فریمان و در 57کیلومتری غرب تربت جام، واقع شده است. ارتفاع این روستا از سطح دریا، 1380متر می باشد. در 5کیلومتری جنوب غربی این روستا، دره ای عمیق و پرآبی وجود دارد که طبیعت آن بیشتر، شبیه به طبیعت هزار مسجد می باشد. جنگل ارس، رودخانۀ دائمی و چندین آبشار، زیبایی این منطقه را دوچندان کرده است. این دره، چندین شاخۀ فرعی دارد که در این برنامه ما یکی از این شاخه های فرعی را پیمایش کردیم. تنها مکان های نسبتاً شناخته شدۀ این منطقه، قله بردو و آبشار قندیل می باشد. ما تصمیم داریم که در این برنامۀ ماجراجویانه، یکی از دره های فرعی دیگر این منطقه را پیمایش کنیم.
طبیعت روستای کلاته محمدآقا
مسیر پیمایش شده در برنامه، با رنگ سبز، مشخص شده است.
امروز پنج شنبه می باشد و یک ساعت از ظهر گذشته است. طبق برنامۀ قبلی، من به اتفاق 3نفر از دوستانم از مشهد، راهی روستای بردو می شویم. چیزی حدود 130کیلومتر تا مشهد فاصله دارد. پس از 2ساعت سواری، به فرعی روستای بردو می رسیم. بهترین راه برای رسیدن به درۀ بردو، روستای کلاته محمدآقا است. هرچند، دره به نام بردو می باشد، اما فاصلۀ این روستا تا دره، بسیار کمتر است. ساعتِ 5عصر است و ما با کوله های سنگین، پیمایش برنامه را آغاز می کنیم. در ابتدا باید، 2کیلومتر راه برویم تا به ابتدای دره برسیم.
طبیعت بهاری روستای کلاته محمدآقا
ابتدای دره بردو
نمایی از قله بردو
نمای زیبای قله بردو از چشم انداز دره
استراحت در کنار بوته های زرشک
نمایی شکوفه های درختچه زرشک
هوا رفته رفته تاریک می شود و ما باید خودمان را به دوآبی که 10کیلومتر مسافت دارد، برسانیم. در ابتدای دره، آب رودخانه را برای مصارف کشاورزی، به کانالی هدایت کرده اند.
رودخانۀ پرآب منطقه
پس از 2ساعت پیمایش، هوا کاملاً تاریک می شود و ما باید عبور از رودخانه و سنگلاخ ها را در نور چراغ قوه، انجام دهیم. هرچند این اتفاق، سرعت حرکت گروه را کند می کند، ولی به هر حال در ساعتِ 9شب، به دوآبی می رسیم. ارتفاع ابتدای دره، 1450متر و ارتفاع دوآبی، 1710متر می باشد. چندین گله در دوآبی مستقر هستند و نور هدلامپ های ما از دور، توجه سگ های گله را به ما جلب می کند و این می شود که به گرمی به استقبالمان می آیند. خوف و اضطراب عجیبی در دل ما موج می زند. نگران از این که مبادا اتفاق ناگواری رخ بدهد. چند دقیقه ای درگیر این موضوع هستیم تا آن که خود سگ ها آهسته آهسته از ما فاصله می گیرند. نفس راحتی می کشیم و در محلی مناسب، چادر 4نفره را برپا می کنیم.
شب کوهستان همچون شب کویر، زلال و پر از ستاره است. خصوصاً آن که هوا صاف باشد. من هم از این فرصت استفاده کرده و در حین صرف شام، عکس های مقبولی از آسمانِ پر ستارۀ منطقه گرفتم.
صبح جمعه فرا می رسد و طبق برنامه ما باید امروز، درۀ سمت چپ را پیمایش کنیم و مجددا برای خواب، به دوآبی مراجعت کنیم. چادرها و دیگر وسایل غیر ضروری را در مکانی مناسب، اختفاء می کنیم و با کوله های سبک، راهی درۀ سمت چپ می شویم.
صبح جمعه - آغاز پیمایش روز دوم برنامه
موقعیت دوراهی اصلی(دوراهی اول) و دوراهی فرعی(دوراهی دوم) بر روی نقشه مشخص شده است.
این جا، دوآبی است، ما طبق برنامه، داخل درۀ سمت چپ می شویم.
خود درۀ سمت چپ نیز، پس از 3کیلومتر، پیمایش، به یک دوآبی می رسد. درۀ سمت چپ، منتهی به آبشارهای قندیل می شود و درۀ سمت راست نیز، بسیار طولانی است. طبق برنامه ای که از قبل، ریخته بودم، ما باید در ابتدا، درۀ سمت راست را پیماش کنیم و پس از اتمام آن، روی یال رفته و وارد درۀ آبشار قندیل شویم و از آن جا به دوآبی اصلی بازگردیم.
طبیعت بسیار زیبای مسیر دوآبی اول به دوآبی دوم
سکونت گاه عشایر منطقه
جنگل انبوه درختان اُرس
این جا بسیار زیباست. آیا به راستی این جا تربت جام است؟
در حالی که ساعت، 10صبح است، وارد درۀ ناشناخته و بکر سمت راست می شویم. این دره که در آن رفت و آمد، نشده است، موانع زیادی را در پیش روی ما قرار می دهد. وجود درختچه های زرشک که به دلیل تراکم زیاد، حرکت گروه را به شدت کند می کند. گاهی 15دقیقه زمان را از دست می دهیم تا از چندیدن درختچۀ زرشک، عبور کنیم. علاوه بر این مشکل، مشکل دیگری هم در پیمایش این دره به چشم می آید. این دره به هیچ وجه، پاکوب ندارد و ما باید دائماً دست به سنگ شویم.
مسیر رفت ما از درۀ سمت راست، بارنگ سبز و مسیر ورود ما به دره قندیل، با رنگ نارنجی و مسیر فرود، از آبشارهای قندیل، با رنگ آبی مشخص شده است.
پس از رسیدن به دوآبی دوم، طبق برنامه وارد درۀ سمت راست، شدیم. دره ای با انبوه موانع، مِن جُمله، درختچه های خاردار زرشک. تصاویر، گویای حقیقت است.
در ادامۀ پیمایش این دره، به یک آبشار نه چندان بلندی می رسیم.
صخره هایی که در پیش روی ما قرار داشت و ما باید از آن ها نیز، گذر می کردیم.
نمایی دیگر از دره و انبوه درختچه ها
و باز هم آبشار
تمام این عوامل، دست به دست هم داده بود تا یک پیمایش خسته کننده، کلافه کننده و ملال آور داشته باشیم. خسته و درمانده، به انتهای دره نزدیک شدیم. ساعت 3بعد از ظهر بود و ما دیگر فرصت پیمایش ادامۀ دره را نداشتیم. از همان جا تصمیم گرفتیم که یال میانی را صعود کنیم و وارد درۀ آبشار قندیل شویم. با این که دیگر نایی برایمان نمانده است، خیلی سریع، یال میانی را بالا می رویم. یالی که شیبش، بسیار تند و به شدت ریزشی است. هر چه بالا می رویم، تمام نمی شود. انگار قرار نیست، این شیب تند و وحشتناک تمام شود. دره، آرام آرام در دید ما کوچک می شود.
شیب تند و ریزشی مسیر، در این تصاویر، کاملا مشخص است.
نمایی دیگر از مسیر صعب العبوری که صعود شد.
بالأخره پس از یک ساعت جان کندن، به روی یال می رسیم. ارتفاع ما بر روی یال، 2550متر است. چشم انداز درۀ آبشار قندیل از روی یال، خستگی را از تنمان می زداید. خوشحال و خندان و با انرژی مضاعف، در درۀ آبشار قندیل، سرازیر می شویم.
چشم انداز دره قندیل و قله بردو
قله بردو
یک ساعت حرکت می کنیم تا به رودخانه می رسیم. این جا دیگر مکان مناسبی است برای استراحت، نماز و صرف ناهار. فشردگی برنامۀ امروزِ ما، به حدی است که در ساعت 4عصر، فرصت می کنیم که سراغ ناهار برویم.
چندین نما از طبیعت انتهای دره قندیل
یک ساعت توقف کرده و به سمت پایین به راه می افتیم. ساعت، 5عصر است و ما فرصت چندان زیادی نداریم؛ خصوصاً آن که نمی دانیم که این دره ای که در پیشِ رو داریم، آیا راه می دهد به پایین یا خیر؟ اگر بنا باشد که به آبشارهای قندیل برخورد کنیم، کارمان برای فرود، با تجهیزات کاملاً ناقص، سخت می شود. بی خبر از همه چی و همه جا، دل به دریا می زنیم و مسیر رودخانه را به سمت پایین، در پیش می گیریم.
هنوز زمان حرکتمان به 30دقیقه نرسیده است که همان چیزی که نگرانش بودیم، به استقبالمان آمد. سلسله آبشارهای کوچک و بزرگ قندیل. در ابتدا به یک آبشار 3متری، برخورد می کنیم. هاج و واج به همدیگر نگاه می کنیم، نگاهی پر از معنا. برویم پایین؛ نرویم پایین؛ چه کار کنیم؟ چه خاکی به سر بریزیم؟ خلاصه، تصمیم می گیریم تا مادامی که آبشارها، قابل صعود باشند، به پایین برویم که اگر به آبشار بزرگی برخورد کردیم، بتوانیم آبشارهای فرود آمده را بالا رویم.
تمام وسایل فنی ما، خلاصه می شود به دو طناب 6متری و دو کارابین و یک نوار. آبشار اول را با طناب فرود می آییم. اکنون نوبت به آبشار دوم می رسد. این آبشار نیز، فرودش به اتمام می رسد. پس از پیمایش اندکی، به آبشار سوم می رسیم که ارتفاعش 4متر است و از دو آبشار پیشین، بلند تر است. وقتی از روی این آبشار طناب را به پایین انداختیم، یک متر کم آمد. ما تصمیم گرفتیم که با همین طناب، آبشار را فرود بیاییم و یک متر باقیمانده را بپریم. به هر حال، فرود این آبشار هم با موفقیت به اتمام رسید، هرچند منجر به خیس شدن لباس هایمان شد.
سلسله آبشارهای قندیل
مجدّداً مسافتی را پیمایش می کنیم که به آبشار بلندتری برخورد می کنیم. دیگر این آبشار را نمی توان با این طناب های کوتاه، فرود آمد. یک بار جستی ملخک؛ دو بار جستی ملخک؛ سه باره به دستی ملخک. به دنبال راه چاره هستیم. هوا در آستانۀ تاریک شدن است و ما اگر تعلل کنیم، شب را باید تا صبح، بدون لباس گرم و چادر، در کنار آبشارها و در وضعیتی ناامید کننده و نامطلوب، سپری کنیم. این لحظه، یکی از سخت ترین لحظات این برنامه بود. استرس و اضطراب شدیدی داشتیم که واقعاً باید چه کار کنیم؟ نه راه پیش داریم و نه راه پس. اگر هم بخواهیم آبشارها را بالا رویم و از همان مسیر رفتنه، برگردیم، بسیار طولانی و خسته کننده و باز هم باید شب را بدون تجهیزات تا صبح، سپری کنیم. به معنای واقعی کلمه مُستعصَل شده بودیم. تصمیم گرفتیم که به دنبال شیاری بگردیم تا بلکه از آن بالا رفته و خودمان را از این مخمصه نجات دهیم. یک شیار نه چندان مطمئنی، چشم ما را به خودش خیره کرد. معلوم نبود که به نحو مطلوبی راه بدهد اما در آن شرایط بغرنج، همین مسئله غنیمت بود. با بسم الله و توکل و خدا خدا گفتن، از این شیار بالا رفتیم. ما باید 20متر صعود می کردیم. در نیمۀ مسیر شیار، دیدیم که انگار می شود تا بالایش رسید. با انرژی مضاعف ادامه دادیم تا وقتی که خودمان را در بالای شیار و بالای دره حس کردیم. در آن لحظه، بدون شک ما خوشحال ترین افراد روی کرۀ زمین بودیم و بهترین اتفاقی که می شد برای ما بیفتد، رخ داد. غرق در شادی بودیم و همدیگر را در آغوش کشیدیم.
تصویر دره قندیل که وقتی به آبشارها می رسد، این گونه عمیق و باریک می شود. ما موفق شدیم با زحمت فراوان، از یکی از شیارهای دره بالا رویم و از فرود آبشارهای بلند دره بدون تجهیزات، نجات پیدا کنیم.
از آن جا خیلی خوب، به دوآبی راه می داد و ما در تاریکی خودمان را به دوآبی و محل اختفاء چادرها رساندیم.
حدوداً ساعت9 شب بود و ما پس از صرف شام، تصمیم گرفتیم شبانه، تا روستای کلاته محمدآقا پیمایش کنیم. فراتر از خسته بودیم، اما با همت مضاعف، پس از 3ساعت، به روستا رسیدیم. تصمیم بر این شد که شب را در روستا بخوابیم و صبح شنبه، در روز سوم برنامه، به سمت مشهد حرکت کنیم.
تصاویری از دومین شب برنامه
در این برنامۀ سنگین و فشرده، در مدت دو روز و دو شب، ما بیش از 55کیلومتر، پیمایش داشتیم. علاقۀ به برنامه های اکتشافی، باعث می شود که ما خستگی را فراموش کنیم و انگیزۀ بالا، برنامه را به پایان برسانیم. دیدن کوه ها، دره ها و آبشارهایی که برای اولین بار دیده می شوند، تجربه ای بس شیرین و دل انگیز است. این خاصیت و ویژگی سفرهای ماجراجویانه برای ماجراجویان می باشد.
و اما در پایان...
مطلبی بر گرفته از کتاب عدل الهی - به قلم شهید آیت الله مطهری
ابوذر غفاری، پسری به نام "زَر" داشت. روزی "زر" از دنیا می رود و پدر او که ابوذر باشد، بر سر قبر او ایستاد و دست، بر قبر پسرش کشید و گفت: «خدایت رحمت کند. به خدا سوگند که تو نسبت به من، نیک رفتار بودی و اکنون که از دستم رفته ای، از تو خشنود و راضی ام. به خدا قسم که از رفتن تو، باکم نیست؛ با مرگت از من چیزی کم نشد. من جز به خدا، به احدی نیازمند نیستم و اگر می دانستم که کارم درست است، آرزو می کردم که من به جای تو رفته بودم، ولی دوست دارم چندی جبران مافات کنم و برای آن جهان، بیشتر آماده شوم و وزن اعمال خوبم را بیشتر کنم. دائماً در این فکر هستم که چه کاری برای تو سودمند هست تا آن را انجام دهم و این فکر، مرا از اندوه و غصۀ جدائی تو باز می دارد. به خدا قسم که گریه نکرده ام که چرا از من جدا شده ای؟ ولی از این گریه کرده ام که حال تو در هنگام مرگ، چگونه بوده است؟ ای کاش می دانستم که به نَکیر و مُنکر، چه گفته ای و چه گفته شد به تو؟ خداوندا؛ من حقوقی را که تو برای من بر فرزندم واجب فرموده بودی بخشیدم. پس تو نیز حقوق خود را بر او ببخش که تو به جود و کرم، سزاوارتری.»
فرازی از دعای جوشَن کبیر که در آن، خداوند را معرّفی و توصیف می نماید: (کتاب مفاتیحُ الجِنان)
«یا مَن لَهُ نِعَمٌ لا تُعَدُّ»: ای خدایی که نمی توانیم نعمت های بی شمارت را شمارش کنیم.
«یا مَن لَهُ مُلکٌ لا یَزول»: ای خدایی که سلطنت تو، زوال ناپذیر است.
فرازی از کتاب صَحیفۀ سجّادیّه که مناجات امام سجّاد(علیه السّلام) با خداوند می باشد:
«أصبَحنا فی قَبضَتِکَ یَحوینا مُلکُکَ وَ سُلطانُکَ...، وَ نَتَصَرَّفُ عَن أمرِک... . لَیسَ لَنا مِنَ الأمرِ إلّا ما قَضَیتَ، وَ لا مِنَ الخَیرِ إلّا ما أعطَیتَ.»
ای خدای من؛ همۀ ما مثل موم، در پنجۀ قدرت تو هستیم و سلطنت و قدرت تو، ما را احاطه کرده است. دست به هر کاری که بزنیم، به خواست و مشیت تو باشد. هیچ کاری نمی توانیم انجام دهیم، مگر آن که به فرمان تو باشد و هیچ خیر و برکتی به ما نرسد، مگر آن که تو بخشیده باشی.
«به امید ظهور یگانه مُنجی عالَم»
اگر چه عاشق تو در بدی زبانزد بود ولی همیشه به من خوبیِ تو بی حد بود
من آن کبوتر هرجائیم که بر بامت به شوق دام، دلم گرم رفت و آمد بود
من آن سلام پس از هر نماز هر روزم که در تلاش رسیدن به تو مُقیّد بود
چگونه می شود آقا که با وجود تو باز درون برزخ عاشق شدن مردد بود
همیشه حرف زدن، با تو مهربان آقا برای عاشقیم فرصتی مجدد بود
لطفاً برای مشاهدۀ سایر سفرنامه های من در استان خراسان رضوی، اینجا را کلیک نمایید.
لطفاً برای مشاهدۀ سایر سفرنامه های من در ایران، اینجا را کلیک نمایید.