سفرنامه های من؛ بابل

  • 2341 مرتبه

آب بندان گلدشت - بابل

01 دی 1397

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«...وَسَيَجْزِى اللَّهُ الْشَّاكِرِينَ.»

خدا به شکرگزاران ثابت قدم، پاداش خواهد داد.

سورۀ آل عمران - آیۀ144

پیام های آیه:

مقاومت در راه حق، بهترین نوع شكر عملى است كه پاداشش را خدا می دهد. «سیجزى اللّه الشاكرین»

 

 

آب بندان گلدشت

بابل - استان مازندران

زمان اجرای برنامه: شهریور1396

 در حد فاصل شهرهای بابل و خوش رودپی، آب بندانی در کنار جاده، به چشم می خورد که به ایستگاه تحقیقات شالیزار گلدشت، معروف می باشد. ما نیز در سفر به این منطقه، توقف کوتاهی در کنار این آب بندان داشتیم.

ایستگاه تحقیقات شالیزار گلدشت



آب بندان های شهرستان بابل



آب بندان های شهرستان بابل



ایستگاه تحقیقات شالیزار گلدشت



آب بندان های شهرستان بابل



جاذبه های گردشگری شهرستان بابل



جاذبه های گردشگری شهرستان بابل



جاذبه های گردشگری شهرستان بابل



سازمان تحقیقات آموزش و ترویج کشاورزی



موسسه تحقیقات برنج کشور



ایستگاه تحقیقات شالیزار گلدشت



ایستگاه تحقیقات شالیزار گلدشت

و اما در پایان...

پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود:

«خداوند فرمود: به عزت و جلالم سوگند که دو ترس و دو راحتی و آسودگی را در بندگانم گردِهَم نخواهم آورد؛ یعنی اگر بنده ای در دنیا از من باکی نداشته باشد،  در روز رستاخیز او را خواهم ترساند، و اگر بنده ای در دنیا از من بترسد و حساب بِبَرَد، در روز رستاخیز او را آسوده خاطر و راحت قرار خواهم داد.»

فرازی از دعای جوشَن کبیر که در آن، خداوند را معرّفی و توصیف می نماید: (کتاب مفاتیحُ الجِنان)

«یا حَبیبَ الباکین»:  ای خدایی که دوست و حبیب کسانی هستی که در درگاهت گریه می کنند.

«یا هادِیَ المُضِلّین»:  ای خدایی که راهنمای گمراهان هستی.

فرازی از کتاب صَحیفۀ سجّادیّه که مناجات امام سجّاد(علیه السّلام) با خداوند می باشد:

«وَ اخصُصِ الّلهُمَّ والِدَیَّ بِالکرامَةِ لَدَیک، وَ الصّلاةِ مِنکَ یا أرحَمَ الرّاحِمین...وَ ألهِمنی عِلمَ ما یَجِبُ لَهُما عَلَیَّ إلهاماً وَ اجمَع لی عِلمَ ذلِکَ کُلِّهِ تَماما.»   دعای24 - شمارۀ2

ای ارحم الراحمین، پدر و مادر مرا به کرامت خودت و درود خودت، شامل گردان؛ و خدایا توفیقی به من ده که تکالیف و وظایف خودم نسبت به والدینم را فرا گیرم و به کار ببندم.

«به امید ظهور یگانه مُنجی عالَم»

از فراغت به جواني همگی پير شديم     بی تو از وادی دنيا همگی سير شديم
 بی خود از حادثۀ عشق تو ديوانه و مست     عاشق کوی تو گشتيم و زمين گير شديم
 تا که وصفی ز کمان و خمِ ابروی تو رفت     در پی ديدن رويت همگی تير شديم
 از کمان خانۀ زلفت همه بالا رفتيم     در سراشيبی ابروت، سرازير شديم

گو گدايان، درِ اين خانه بيايند که ما     از گدائی به در تو، همگي "مير" شديم
 عاشقان همچو "رها" در گِرویِ بَند تو اند     جمله در حلقۀ تو، در غل و زنجير شديم

 

لطفاً برای مشاهدۀ سایر سفرنامه های من در استان مازندران، اینجا را کلیک نمایید.

لطفاً برای مشاهدۀ سایر سفرنامه های من در ایران، اینجا را کلیک نمایید.

برای مشاهدۀ صفحه اصلی سایت، اینجا را کلیک نمایید.

نظرات