ادامۀ گزارش پیمایش درۀ دُربادام و درۀ شمخال
همان طور که در ابتدای گزارش این برنامه گفته شد، این دره بیش از 36کیلومتر می باشد که پیمایش آن را طاقت فرسا کرده است. اما به هر حال وجود چشم اندازهای زیبا باعث شده است که خستگی را کمتر احساس کنیم.
اکنون که به ساعت یک ظهر می رسیم، پیمایش درۀ دربادام به اتمام می رسد و ما در منطقۀ دوآبی قرار داریم. همانطور که گفته شد در ابتدای گزارش، با پیوستن آب درۀ شمخال و درۀ دُربادام، حجم عظیمی از آب، روانه جادۀ درگز-قوچان می شود و پس از پایان دره، شالیزارهای منطقۀ درگز را سیراب می کند. اکنون ما وارد درۀ شمخال می شویم و این دره را بر خلاف حرکت آب، پیمایش می کنیم. مرسوم این است که طبیعت گردان، از روستای شمخال، وارد دره شمخال می شوند و بر جهت موافق حرکت آب، پس از پیمایش درۀ شمخال و عبور از دوآبی، وارد درۀ بزرگ تر شده و پس از پیمایش آن، خودشان را به جادۀ قوچان-درگز می رسانند و از آن جا با وسایل نقلیه، منطقه را ترک می کنند.
انتهای درۀ شمخال که ما از این جا بر خلاف جهت حرکت آب، به سمت ابتدای دره و روستای شمخال، حرکت می کنیم.
غاری که در درۀ شمخال، محل گذر رودخانه شده است.
صعود از دیواره های دره شمخال با نردبان ثابت
یکی از حمام های طبیعی درۀ شمخال که از روی سقف و دیواره آب چکه می کند. این جا محل بسیار مناسب و دل پذیری است برای استراحت و صرف وعدۀ غذایی می باشد.
بعد از استراحت در منطقۀ حمام، مجدّداً به پیمایش دره ادامه می دهیم.
دیگر در آستانۀ غروب آفتاب در روز دوم برنامه قرار داریم و مسیر باقی مانده را به سرعت پیمایش می کنیم. هرچه به ابتدای دره شمخال نزدیک تر می شویم، حجم آب و سرسبزی ها کمتر می شوند.
ساعت، 7 است و ما پس از یک برنامۀ سنگین دوروزه، به انتهای برنامه و روستای شمخال، می رسیم. از این جا با تاکسی به روستای دربادام می رویم که فاصله اش اندک است. در روستای دربادام نیز با وسیلۀ شخصی خودمان عازم مشهد می شویم. در پایان تشکر می کنم از همۀ 4 هم نوردی که در این برنامه شرکت کردند.
لطفاً برای مشاهدۀ سایر سفرنامه های من در درگز، اینجا را کلیک کنید.
لطفاً برای مشاهدۀ سایر سفرنامه های من در خراسان رضوی، اینجا را کلیک کنید.
لطفاً برای مشاهدۀ سایر سفرنامه های من در ایران، اینجا را کلیک کنید.
لطفاً برای مشاهدۀ دربارۀ من، اینجا را کلیک کنید.
و اما در پایان...
جهان بینی اسلامی آفرینش: نقش زشتی ها در جهان
زشتی، نمایان گر زیبایی است. این مطلب نه تنها ضروری می باشد، بلکه زشتی ها، جزئی از مجموعۀ جهان هستند و نظام جهان، به وجود آن ها بستگی دارد. در این جهان برای این که زیبایی ها جلوه کنند و به نظر آیند، ما نیاز به زشتی ها داریم. اگر ما بین زشتی و زیبایی، مقارنه و مقابله بر قرار نمی شد، نه دیگر زیبا، زیبا بود و نه دیگر زشت، زشت بود. اگر در جهان زشتی نبود، زیبایی هم نبود. اگر همۀ مردم زیبا بودند، هیچکس زیبا نبود؛ هم چنان که اگر همۀ مردم زشت بودند، هیچکس زشت نبود. اگر همۀ مردم هم چون یوسف پیغمبر زیبا بودند، زیبایی از بین می رفت و اگر هم همۀ مردم قیافۀ غلام حبشی را داشتند، زشتی در جهان معنا پیدا نمی کرد. هم چنان که اگر همۀ مردم، قدرت های قهرمانی داشتند، دیگر قهرمانی وجود نداشت. این ابراز احساسات و تحسین هایی که قهرمانان دریافت می کنند، به خاطر این است که تعداد آنان معدود و کم است.
در حقیقت احساس ها و ادراک هایی که بشر از زیبایی ها دارد، در شرایطی امکان وجود دارند که در برابر زیبایی، زشتی هم وجود داشته باشند. این که مردم به سوی زیباها کشانیده شده و مجذوب آن ها می گردند. به عبارت دیگر، این که تحرک و کششی به سوی زیبایی پیدا می شود، به خاطر این است که زشت ها را می بینند و از آنان روی گردان می شوند. اساساً زشت ها، بزرگ ترین حق را بر گردن زیباها دارند. اگر زشت ها نبودند، زیباها رونق نداشتند.
پس این یک پندار خام است که گفته شود: اگر در جهان همه چیز، یکسان بود، جهان بهتر بود.صاحبان این پندار غلط گمان می کنند که مقتضای عدل و حکمت این است که همۀ اشیاء، هم سطح باشند. اما همان طور که گفتیم فقط در هم سطح بودن است که همۀ خوبی ها و زیبایی ها و همۀ جوش و خروش ها و همۀ تحرّک ها و جنبش ها و نقل و انتقال ها و سیر تکامل ها نابود می گردد.اگر کوه و دره، هم سطح بودند، دیگر نه کوهی وجود داشت و نه دره ای. اگر نشیب نبود، فرازی هم نبود.
این مسئله زشتی و زیبایی، در مسائل معنوی هم جاری است. به عنوان مثال اگر معاویه نمی بود، شکوه و فضایل علیّ بن ابی طالب به چشم نمی آمد.
عدل الهی - شهید آیت الله مطهری
فرازی از دعای جوشَن کبیر که خداوند را معرّفی و توصیف می نماید: (کتاب مفاتیحُ الجِنان)
«یا رَجاءَ المُذنِبین»: ای خدایی که امید گنهکاران هستی.
«یا مُنَفِّسَ عَنِ المَکروبین»: ای خدایی که گشایندۀ گرفتاری گرفتاران می باشی.
فرازی از کتاب صَحیفۀ سجّادیّه که مناجات امام سجّاد(علیه السّلام) با خداوند می باشد:
«وَ عَمِّرنی ما کانَ عُمری بِذلَةً فی طاعَتِک، فَإذا کانَ عُمری مَرتَعاً لِلشَّیطانِ فَاقبِضنی إلَیکَ قَبلَ أن یَسبِقَ مَقتُکَ إلَیّ، أو یَستَحکِمَ غَضَبُکَ عَلَیّ».
خداوندا؛ تا مادامی که عمرم صرف اطاعت تو می شود، مرا زنده نگه دار و هرگاه خواستم از حیطۀ طاعت تو در بیایم و در چراگاه شیطان بچرم، مرگم را برسان؛ و پیش از آن که غضب تو به من برسد، مرا بمیران.
"به امید ظهور یگانه منجی"
تا کی غریبانه در این کنعان بمانم در انتظار دیدنت گریان بمانم
تا کی منِ قحطی زده، بین بیابان محروم از باریدن باران بمانم
خیلی زیان دیدند، از این دوران هجران نگذار بیش از پیش، در خسران بمانم
وقتی دلت را با گناهانم شکستم حق من است، آواره و حیران بمانم
ای وای اگر بی درد هجرانت بمیرم ای وای اگر در جهل خود پنهان بمانم
بالا تر از بی دردی اصلاً مِحنتی نیست من دوست دارم بی سر و سامان بمانم
مُشتم همین که باز شد، آواره گشتم باید همیشه دست بر دامان بمانم
ریزه خورت هستم به من نفرین اگر که خیره به دست لطفِ این و آن بمانم